۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه

خطاهاى شوهرت را ببخش


به غير از معصوم همه كس خطا و لغزش دارد.دو نفر كه با هم‏زندگى ميكنند و از جهتى تشريك مساعى و همكارى دارند بايد لغزشهاى‏يكديگر را ببخشند تا زندگى آنها ادامه پيدا كند.اگر بخواهند در اين باره‏سختگيرى كنند ادامه همكارى غير ممكن ميشود.

دو نفر شريك، دو نفرهمسايه،دو نفر رفيق،دو نفر همكار،دو نفر زن و شوهر بايد در زندگى‏اجتماعى داراى گذشت‏باشند.هيچ زندگى اجتماعى به مقدار زندگى‏خانوادگى احتياج به گذشت ندارد.اگر اعضاء يك خانواده بخواهند سختگيرى بعمل آورند و خطاهاى يكديگر را تعقيب كنند يا زندگى آنها ازهم مى‏پاشد يا بدترين زندگى را خواهند داشت.
خانم محترم،ممكن است از شوهر شما خطا يا خطاهايى صادرشود.ممكن است از روى خشم و غضب به شما اهانت كند.ممكن است‏ناسزائى از دهانش بيرون آيد.ممكن است از خود بيخود شده شما رابزند،ممكن است‏يك مرتبه به شما دروغ بگويد،ممكن است كارى راانجام دهد كه مورد پسند شما نباشد،از اين قبيل خطاها براى هر مردى‏امكان دارد،اگر بعدا احساس كردى كه از كردار خويش پشيمان شده او راببخش و موضوع را تعقيب نكن.اگر عذرخواهى كرد فورا قبول كن.اگرپشيمان شده ليكن زير بار عذرخواهى نمى‏رود در صدد نباش مجرميت وى‏را باثبات رسانى،زيرا به شخصيت او لطمه وارد ميشود،ممكن است‏در صدد تلافى برآيد،خطاهاى شما را تعقيب كند،ممكن است كارتان به‏نزاع و جدال و حتى جدائى بكشد اما اگر سكوت كردى و خطايش راناديده گرفتى در شكنجه وجدان قرار مى‏گيرد و به طور مسلم از كردارخويش پشيمان خواهد شد،آنگاه شما را يك زن با گذشت فهميده فداكارعاقل خواهد شناخت،مى‏فهمد كه به زندگى و خانواده و شوهر علاقه‏مندهستى،قدر ترا مى‏شناسد و محبتش چند برابر خواهد شد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:«زن بد،عذر شوهرش رانمى‏پذيرد و خطاهايش را نمى‏بخشد (1) ».
حيف نباشد زن آنقدر كم گذشت‏باشد كه يك خطاى جزئى‏شوهرش را نتواند تحمل كند و بدان علت پيمان مقدس زناشويى را بر هم بزند؟!
«زنى به رئيس دادگاه حمايت‏خانواده گفت،شوهرم قبل از ازدواج‏به من نگفت كه دمت‏سربازى را انجام نداده و اين موضوع را از من‏مخفى كرده بود.چند روز پيش متوجه شدم كه به همين زودى بايد بخدمت‏برود.و من نمى‏توانم با مردى كه به من دروغ گفته زندگى كنم (2) ».

با خويشان شوهرت بساز

يكى از مشكلات زندگى،اختلاف زن و بستگان شوهر است.
اكثر زنها با مادر و برادر و خواهر شوهرشان ميانه خوبى ندارند،وبالعكس،پيوسته نزاع و قهر و دعوا دارند.از يك طرف زن كوشش ميكندشش دانگ شوهرش را تصاحب كند به طوريكه به ديگرى حتى مادر وبرادر و خواهرش توجه نداشته باشد.سعى ميكند علاقه آنها را قطع كند،بدمى‏گويد،دروغ مى‏سازد،قهر و دعوا ميكند.از طرف ديگر مادر شوهر،خودش را مالك پسر و عروس ميداند.سعى ميكند به هر طور شده پسرش‏را نگهدارد،نگذارد يك زن تازه وارد، شش دانگ او را تصاحب كند.
بدينمنظور به كارهاى عروس ايراد ميگيرد،بدگويى ميكند،دروغ جعل‏ميكند.هر روز جنگ و دعوا دارند مخصوصا اگر در يك منزل زندگى‏كنند.اگر يكى از آنها يا هر دو نادان و لجباز باشند ممكن است كار به‏جاهاى باريك حتى ضرب و خودكشى منتهى شود.ماهى نيست كه چندين‏عروس از دست مادر شوهر خويش خودكشى نكنند.شما مى‏توانيد اخبارآنها را در جرائد بخوانيد.
از باب نمونه:«تازه عروسى...كه از بدرفتاريهاى مادر شوهرش‏بتنگ آمده بود خود را آتش زد (3) ».
«زنى به علت‏بدرفتارى و بهانه‏گيرى مادر شوهرش خودسوزى‏كرد (4) ».
آنها شب و روز در مبارزه و زورآزمايى هستند ليكن غم و غصه وناراحتى آن مال مرد است.
عمده اشكالش اينست كه دو طرف نزاع افرادى هستند كه مردنمى‏تواند به آسانى از آنها دست‏بردارد.از يك طرف همسرش را مى‏بيندكه از پدر و مادر چشم پوشيده و با صدها اميد و آرزو به خانه شوهر آمده‏است،آمده تا مستقل و صاحب خانه و زندگى باشد.وجدانش ميگويد بايداسباب خوشى و رضايت‏خاطر او را فراهم سازم و از وى حمايت كنم.به‏علاوه همسر دائمى و شريك زندگى اوست نمى‏تواند از حمايت او دست‏بردارد.از طرف ديگر فكر ميكند:پدر و مادرم سالها برايم زحمت‏كشيده‏اند.با صدها اميد و آرزو بزرگم كرده‏اند،با سوادم نموده‏اند، شغل‏برايم تهيه كرده‏اند،زن برايم گرفته‏اند،اميد و آرزو داشته‏اند بهنگام‏ناتوانى دستشان را بگيرم.خلاف وجدان است قطع رابطه كنم و اسباب‏ناراحتى آنها را فراهم سازم.به علاوه،دنيا هزار نشيب و فراز دارد،سختى‏و سستى دارد،بيمارى و ناتوانى دارد،گرفتارى و درماندگى دارد، دشمنى‏و دوستى دارد،تصادف و مرگ دارد.در اين مواقع حساس احتياج به‏مددكار دارم و تنها كسانيكه ممكن است‏بهنگام گرفتارى دستم را بگيرند و از خودم و خانواده‏ام حمايت كنند پدر و مادر و خويشانم مى‏باشند.در اين‏دنياى تاريك نمى‏توانم بى‏پناه باشم و خويشانم بهترين پناهند.پس‏نمى‏توانم از آنها دست‏بردارم.
در اينجاست كه يك مرد عاقل خودش را در بين دو محذور بزرگ‏مشاهده ميكند.يا بايد گوش به حرف همسرش بدهد و دست از پدر و مادربردارد،يا مطابق ميل پدر و مادر رفتار كند و همسرش را برنجاند،وهيچيك از اين دو امر برايش امكان پذير نيست.
بدين جهت ناچار است‏با هر دو بسازد.و تا حد امكان هر دو راراضى نگه بدارد.آن هم كار بسيار دشوارى است.ليكن اگر زن حرف شنوو عاقل باشد و سرسختى و لجاجت‏بخرج ندهد حل مشكل آسان ميگردد.
از اين رهگذر است كه مرد از همسرش كه از همه كس به اونزديك‏تر و مهربانتر است انتظار دارد كه در حل اين مشكل به وى كمك‏كند.عروس اگر در مقابل مادر شوهر قدرى تواضع كند،حالت تسليم بخودبگيرد،به او احترام كند،اظهار محبت نمايد،در كارها با او مشورت كند،گرم بگيرد،مانوس شود،استمداد كند همان مادر شوهر بزرگترين پشتيبانش‏خواهد شد.
انسان كه مى‏تواند با اخلاق خوش و اظهار محبت‏يك طائفه رادوست و غمخوار خويش گرداند آيا حيف نيست كه به واسطه لجاجت وتكبر و خودخواهى اين همه يار و ياور را از دست‏بدهد؟
آيا فكر نميكند كه در نشيب و فرازها و سختيها و گرفتاريهاى‏روزگار به يارى ديگران نيازمند است،و در آن مواقع حساس كمتر كسى به‏فكر انسان است،تنها خويشان و اقاربند كه بداد او مى‏رسند. آيا بهتر نيست كه با اخلاق خوش و مهربانى با خويشانش معاشرت‏و رفت و آمد كند تا از لذائذ انس و محبت‏برخوردار گردد و يك طائفه‏دوست و پشتيبان واقعى داشته باشد؟
آيا سزاوار است‏با بيگانگان طرح دوستى بريزد و دوست و رفيق‏پيدا كند ليكن با خويشان و اقاربش قطع رابطه كند؟در صورتيكه به تجربه‏ثابت‏شده كه در مواقع گرفتارى اكثر دوستان انسان را رها ميكنند ولى‏همان خويشان متروك به ياريش مى‏شتابند،زيرا پيوند خويشى يك پيوندطبيعى است كه به آسانى بريده نمى‏شود.
در مثل‏هاى عاميانه گفته شده:خويش و اقوام اگر گوشت انسان رابخورند استخوانش را دور نمى‏ريزند.
حضرت على عليه السلام فرمود:«انسان هيچگاه از خويشانش‏بى‏نياز نمى‏شود،و لو مال و اولاد هم داشته باشد.به ملاطفت و احترام آنهااحتياج دارد.آنها هستند كه با دست و زبان از او حمايت ميكنند.خويشان واقارب بهتر از او دفاع مى‏نمايند.در مواقع گرفتارى زودتر از ديگران به‏ياريش مى‏شتابند.هر كس از خويشانش دست‏بكشد يك دست از آنهابرداشته ليكن دستهاى زيادى را از دست‏خواهد داد (5) ».
خانم محترم،براى خوشنودى شوهرت،براى راحتى و آسايش‏خودت،براى اينكه يك طائفه دوست و حامى واقعى پيدا كنى،براى اينكه‏محبوب شوهرت واقع شوى بيا و با خويشان شوهرت بساز.از لجاجت وخودخواهى و تكبر و جهالت دست‏بردار.عاقل و دانا باش. افكارشوهرت را پريشان نساز.فداكارى و شوهردارى كن تا نزد خدا و خلق محبوب باشى.

با شغل شوهرت بساز
هر كس شغلى و هر شغل لوازمى دارد:يكى راننده است كه اكثرعمرش را در راهها بسر مى‏برد و نمى‏تواند مانند افراد ديگر هر شب به‏منزل بيايد،يكى پاسبان است كه بعضى شبها يا همه شب بايد پاسدارى كند،يكى طبيب است كمتر وقت فراغت دارد با خانواده‏اش بنشيند يا به تفريح‏برود،يكى استاد يا دانشمند اهل مطالعه است كه ناچار است‏شبها مطالعه‏كند،يك شغلش ايجاب ميكند زياد در سفر باشد،يكى نفت فروش است‏بوى نفت ميدهد،يكى مكانيك است لباسهايش چرب و بوى روغن ميدهد،يكى ذغال فروش و هميشه سياه است،يكى كارگر شبانه است‏شبها بايد به‏كارخانه برود.ووو...
بالاخره كمتر شغلى پيدا ميشود كه كاملا بى‏دردسر باشد.چاره‏اى‏نيست‏بايد امور دنيا بچرخد، نان پيدا كردن آسان نيست،مرد چاره‏اى نداردجز اينكه با مشكلات بسازد،ليكن در اينجا مشكل ديگرى توليد ميشود،وآن مشكل ناسازگارى و نق نق خانواده است.
زنها معمولا شوهرى را دوست دارند كه هميشه در وطن باشد،اول‏شب به منزل بيايد.اوقات فراغتى داشته باشد كه به شب نشينى و گردش وتفريح بروند،شغل نظيف و آبرومند و پر درآمدى داشته باشد،ليكن‏متاسفانه شغل بسيارى از مردها با خواسته همسرانشان وفق نمى‏دهد.
يك سرى اشكالات خانوادگى از همين جا شروع ميشود،راننده‏ايكه چند شبانه روز در بيابانها زحمت كشيده،با صدها ناراحتى مواجه شده نه خواب حسابى داشته نه خوراك منظم بعد از چند شبانه روزبا اعصاب خسته وارد منزل ميشود تا چند ساعت استراحت كند و ازاحوال خانواده‏اش با اطلاع شود،هنوز از در نرسيده غر و لند خانم شروع‏ميشود:اين چه زندگى است كه ما داريم،من بدبخت را با چند تا بچه‏ميگذارى و معلوم نيست كجا ميروى؟همه كارها را خودم بايد انجام دهم.ازدست اين بچه‏هاى شيطان خسته شدم.اصلا رانندگى كار خوبى نيست،ياشغلت را تغيير بده يا تكليف مرا روشن كن،من نمى‏توانم تا آخر عمر به‏اين طور زندگى كنم.
بيچاره مرديكه بعد از اين ايراد و بهانه‏ها و غر و نق‏ها با فكرپريشان و اعصاب خسته مى‏خواهد دنبال رانندگى برود.سرنوشت چنين‏راننده‏اى و مسافرانش معلوم است.
طبيبى كه از صبح تا نيمه‏هاى شب با دهها بيمار مختلف سر و كارداشته و اعصاب و مغزش پيوسته در كار بوده اگر در خانه هم با ايراد و نق‏و نق‏هاى همسرش مواجه شود چه حالى پيدا ميكند؟و با چنين اعصاب ومغزى چگونه مى‏تواند طبابت كند؟
كارگرى كه تمام شب زحمت كشيده و خواب به چشمش نرفته‏صبح كه براى استراحت‏به منزل ميآيد اگر با ايراد و بهانه‏جوييهاى‏همسرش برخورد كند چگونه مى‏تواند باز دنبال كار برود؟
دانشمنديكه كارش مطالعه و تحقيق است اگر همسر غير موافقى‏داشته باشد كه به كارش ايراد بگيرد چگونه مى‏تواند موفق گردد؟
در اينگونه موارد است كه زن فهميده و دانا از زن نفهم و خودخواه‏تميز داده ميشود. خانم محترم،ما نمى‏توانيم اوضاع جهان را بر طبق ميل خودمان‏بچرخانيم ليكن مى‏توانيم خودمان را با وضع موجود وفق دهيم.شوهرتان‏براى تهيه روزى ناچار است‏شغلى داشته باشد و شغل او هم لوازمى دارد،شما مى‏توانيد زندگى خودتان را بر طبق شغل او مرتب سازيد به طوريكه‏هم آزادانه به شغل خويش ادامه دهد هم شما آسوده زندگى كنيد،تنها به‏فكر خودت و آسايش خودت نباش قدرى هم به فكر راحتى شوهرت باش،دانا و فداكار باش،شوهردارى كن،اگر شوهرت راننده است و بعد از چندشب با اعصاب خسته به منزل آمد با آغوش باز و لب خندان از وى استقبال‏كن،اظهار مهر و علاقه كن تا خستگيهايش برطرف گردد،نق نق نكن،ازشغلش ايراد مگير.مگر رانندگى چه عيبى دارد؟
او براى رفاه و آسايش شما شب و روزش را در بيابانها ميگذارند،به جاى قدردانى به شغلش ايراد ميگيرى؟و از خانه و زندگى گريزانش‏ميكنى؟شغل او هيچ عيبى ندارد.براى اجتماع خدمت ميكند،براى تهيه‏روزى زحمت ميكشد،اگر تنبلى ميكرد يا دنبال كارهاى غير مشروع‏مى‏رفت‏بهتر بود؟كار او عيب ندارد،عيب از تو است كه توقع دارى هرشب در خانه باشد و نمى‏توانى خودت را با وضع موجود سازش دهى.
آيا بهتر نيست كه خودت را با اين نوع زندگى عادت دهى و با كمال‏آسودگى زندگى كنى و هنگاميكه شوهرت به خانه آمد از او استقبال كنى وبا سخنان شيرين به كسب و كار تشويقش كنى و با لب خندان تا درب خانه‏بدرقه‏اش نمايى و با يك خداحافظى گرم تا ملاقات بعد دلشادش سازى؟
اگر چنين كردى به كسب و كار و خانه و زندگى علاقه‏مند ميگردد.
دنبال خوشگذرانى نمى‏رود.اعصابش سالم مى‏ماند،تصادف نميكند، زودتر به خانه مى‏آيد، براى رفاه و آسايش شما بيشتر زحمت مى‏كشد.
اگر شوهرت يك كارگر شبانه است‏براى تامين مخارج شما ازاستراحت‏شب چشم پوشى نموده است،خودت را با اينگونه زندگى عادت‏بده،اظهار نارضايتى نكن.
اگر از تنهايى حوصله‏ات سر مى‏رود مى‏توانى مقدارى از كارهاى‏خانه را در شب انجام دهى. مقدارى از شب را به خياطى و گلدوزى وخواندن كتاب بگذرانى،وقتى شوهرت از كارخانه به منزل آمد فوراصبحانه را حاضر كن،اتاقى برايش خلوت كن تا بخوابد و رفع خستگى‏كند، بچه‏ها را عادت بده سر و صدا نكنند،و نزديك استراحتگاه شوهرت‏نروند.به آنها بفهمان كه پدرتان شب نخوابيده و بايد روز استراحت كند.
بلكه خودت و بچه‏ها هم مى‏توانيد شبها كمتر بخوابيد و روز با شوهرت‏قدرى استراحت نماييد،مزاحم او نشو بگذار خوب بخوابد،بدين نكته‏توجه داشته باش كه شوهرت تمام شب را بيدار بوده و روز برايش به منزله‏شب است‏بايد بدون سر و صدا استراحت كند.
يك چنين خانمى بايد دو برنامه داشته باشد يكى براى خودش‏ديگرى براى شوهرش.مبادا با نق نق و اوقات تلخى روح خسته‏اش راخسته‏تر كنى.بگذار اعصابش سالم باشد تا براى تامين مخارج شمازحمت‏بكشد.به كارش ايراد نگير،كار او چه عيبى دارد؟اگر بيكارى وتنبلى ميكرد يا دنبال ولگردى مى‏رفت‏بهتر بود؟افتخار كن كه چنين شوهرزحمت‏كشى دارى كه براى تهيه روزى خواب شب را بر خودش حرام‏نموده،از جديت و استقامت او قدردانى كن،با لب خندان تا درب منزل‏بدرقه‏اش كن.
اگر شوهرت يك طبيب يا يك دانشمند اهل مطالعه است،و شب وروز براى اجتماع زحمت مى‏كشد از زحماتش قدردانى كن،به وجودچنين شوهر ارزنده‏اى افتخار كن.
البته لازمه شغلش اينست كه اوقات فراغت زيادى ندارد ليكن تومى‏توانى برنامه زندگى خودت را با شغل او تطبيق دهى.انتظار نداشته‏باش دست از شغلش بردارد تا مطابق ميل تو در آيد.بگذار با فكر آزاد به‏كار و مطالعات خودش مشغول باشد.وقتى مشغول كار است مى‏توانى‏كارهاى خانه را انجام دهى،و بقيه را بخواندن كتاب بپردازى يا با اجازه‏او،به منزل خويشان و دوستانت‏بروى.اما سعى كن هنگاميكه موقع‏استراحت‏شوهرت فرا مى‏رسد در منزل حاضر باشى.قبلا برايش وسيله‏پذيرايى آماده كن.وقتى وارد شد با لب خندان و خلق خوش استقبالش‏كن.با اظهار محبت گرم و شيرين زبانى خستگى اعصابش را برطرف‏ساز. مبادا از كارش ايراد بگيرى و اعصاب خسته‏اش را خسته‏تر كنى.
اگر خوب شوهردارى كنى نه تنها اسباب عظمت و ترقى او رافراهم ساخته‏اى بلكه در خدمت اجتماعى او نيز سهيم خواهى شد.
هر زنى لياقت همسرى چنين مردان پر كارى را ندارد با فداكاريهاو رفتار پسنديده‏ات ياقت‏خويش را باثبات رسان.
اگر شوهرت شغلى دارد كه لباسهايش كثيف و چركين مى‏شود لابدآنرا مناسب وضع خودش تشخيص داده كه انتخاب نموده است،خرده‏گيرى و ايراد و نق نق نكن.نگو:اين چه شغل كثيفى است انتخاب‏كرده‏اى بايد آنرا ترك كنى.
خانم محترم،كار كردن عيب نيست هر چه و هر كه باشد،بيكارى و تنبلى و دنبال كارهاى غير مشروع رفتن عيب است،بايد از يك چنين‏مردى قدردانى كنى كه براى تهيه روزى زحمت مى‏كشد و عرق مى‏ريزد،باايراد و بدگويى،اسباب دلسردى او را فراهم نساز،اصرار نكن حتماشغلش را تغيير دهد،لابد آنرا مناسب شناخته كه دنبالش مى‏رود.
تو از وضع كسب و كار بى‏اطلاعى،خيال ميكنى تغيير شغل كارآسانى است،اصولا چه عيبى دارد كه اصرار دارى تغييرش بدهد،مگر نفت‏فروشى و ذغال فروشى و تعمير موتور آلات مثلا چه بدى دارند؟تنها عيبى‏كه مى‏توانى بتراشى كثيف شدن لباس است.حل آن هم چندان دشوارنيست،اگر شوهرت لباس مخصوص كار ندارد با زبان خوش از او تقاضاكن لباس كار تهيه كند،و زود بزود لباسهايش را شست و شو و تميز كن،به هر حال موضوع آن قدر مهم نيست كه به طلاق و جدايى منجر شود،ايراد و بهانه جويى بعض خانمها واقعا تعجب‏آور است.
زنى در شوراى داورى گفت:«شوهرم تغيير شغل داده بوى نفت‏ميدهد از اين وضع خسته شده‏ام (6) ».

سایت حوزه


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر